درمورد خیلی چیزها و بهویژه فیلم و سریال، وقتی پای بهترینها در میان باشد، فهرستها تمامی نخواهند داشت. تا زمانی که آدمها و سلیقهشان در میان باشند، همیشه جای فیلمی را خالی میبینیم یا از وجود فیلمی دیگر در فهرست تعجب میکنیم. اگر برای آشنایی با بهترین فیلمهای جهان نظر منتقدان برایتان مهم است، احتمالا منبعی بهتر از متاکریتیک پیدا نمیکنید. این شما و این 5 فیلم برتر دنیا با توجه به وبسایت متاکریتیک.
بچگی (۲۰۱۴) (Boyhood)

در بچگی که فیلمبرداری آن ۱۲ سال طول کشیده است، ریچارد لینکلیتر داستانی بدیع را از نگاه پسربچهای بهنام «میسن» تعریف میکند. میسن با بازی الار کالترین (Ellar Coltrane) در طول ساخت فیلم بزرگ میشود و ما این تغییر را دقیقا بر پرده سینما میبینیم. فیلم که از بازی ستارگانی چون ایتان هاوک و پاتریشیا آرکت بهره میبرد، نمایشی است از سختیها و فرازوفرودهای دوران کودکی. فیلم دیگری را پیدا نمیکنید که اینچنین به این موضوع پرداخته باشد. اشارههای فیلم به گذشتۀ نزدیک، به آن حسی نوستالژیک میدهد. پسربچگی به شعری میماند درباره بلوغ و فرزندپروری.
سرگیجه (۱۹۵۸) (Vertigo)
![سرگیجه 1958]()
سرگیجه ساختۀ هیچکاک داستانی است گیجکننده از رشتههای درهمتنیده عشق، قتل و آدمهایی با هویتهای اشتباه. گیجیِ ما از جایی شروع میشود که کارآگاه داستان با وجود ترس از ارتفاع زنی اسرارآمیز را از سقوط از روی پل گلدنگیت نجات میدهد. هرچند فیلم در آغاز نمایش، نقدهای ضدونقیضی دریافت کرد، امروزه بهعنوان یکی از بهترین آثار هیچکاک و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شناخته میشود.
سه رنگ: قرمز (۱۹۹۴) (Three Colours: Red)

قرمز پایان شکوهمندی است بر سهگانه رنگهای کریشتوف کیشلوفسکی. فیلم داستان بخت و تقدیر است. در فیلم، داستان ولنتینِ (ایرنه ژاکوب) خوشقلب اما غمگین با داستان تلخ یک قاضی بازنشسته گره میخورد. در این بین، ماجرای زوج دیگری گرد حسادت و خیانت در جریان است. قرمز نمایشی است از پیوندهای مقدر با پایانی باشکوه، از کارگردانی پرآوازه در اوج کارش.
پینوکیو (۱۹۴۰)

پینوکیو داستان آشنایی برای همه ماست؛ داستان عروسکی چوبی که همراه با جیرجیرکی که حکم وجدانش را دارد تلاش میکند نشان دهد لیاقت انسانشدن را دارد. پینوکیو با خلق حرکاتی که بسیار به واقعیت نزدیک بود، به دستاوردی چشمگیر در زمینه تولید فیلمهای انیمیشن تبدیل شد.
نشانی از شر (۱۹۵۸) (Touch of evil)

اورسن ولز در این فیلم نوآور به کارگردانی خودش بازی هم کرده است. فیلم از فساد و کشمکشهای اخلاقی میگوید. هنک کویینلان (ولز) پلیس فاسدی است که میخواهد در یک پرونده جنایی پیچیده، جوانی مکزیکی را مقصر جلوه دهد. چارلتون هستون نقش بازرس مکزیکی شریفی را بازی میکند که پس از کنکاش در گذشتۀ تاریک کویینلان، مقابل او میایستد. بازیهای درخشان بازیگران نقشهای مکمل، فیلمبرداری خارقالعاده و موسیقی باشکوه و وهمآلود فیلم آن را در دسته برترینها قرار داده است.
سخن آخر
خب، نظر شما چیست؟ چقدر با منتقدها موافقید؟ بهنظر شما این فیلمها بهحق در این جایگاه قرار گرفتهاند؟ فکر میکنید فیلمهایی دیگری هم شایستگی قرارگرفتن در این فهرست را دارند؟ شاید بد نباشد این فهرست را با فهرست بهترین فیلمهای جهان مقایسه کنید.
نظرات شما عزیزان: